پژواک شرق

پندانه

پژواک شرق

پندانه

چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۳:۲۷ ب.ظ

نمایشنامه کودک نیمه شعبان

نمایشنامه کودک نیمه شعبان -باران رحمت

روای وارد صحنه میشود و می گوید : به نام خداوند مهربان

بعد در حالی که کتابی در دست دارد به آن نگاهی می اندازد و می گوید :

بچه های عزیزم امروز می خوام یک قصه براتون تعریف کنم، از شما هم میخام خوب به این داستان گوش کنین.بهتره بریم سر قصه آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته سپس گوشه ای روی صندلی می نشیند و می گوید :یکی بود یکی نبود، توی آسمون بزرگ، بالای سر یه دشت سرسبز سه تا ابر کنار هم زندگی می کردن.

در اینجا سه تا ابرو وارد می شوند.ابر خواب آلود وارد صحنه میشود و می گوید :واااای که چقدر خسته ام و خوابم میاد.(سپس بالشت را روی زمین می گذارد می خوابد)

ابر عصبانی در حالی که عصبانی است و دستش را به کمر زده و پایش را به زمین می کوبد، می گوید :خسته شدم خسته ابر مهربان با خوش رویی و خنده وارد میشود و می گوید :سلااااام دوستان سلااااام.

راوی :بله بچه ها همونطور که خودتون دیدین اسم این سه ابر خواب آلود،عصبانی و اون یکی هم مهربان بود و حالا باهم میبینیم بقیه داستان رو

(واز صحنه خارج میشود)

ابر عصبانی چند ثانیه بعد از خارج شدن راوی می گوید: آخ که چقدر خسته شدم اصلا دیگه نمیخام ببارم اینو باید به کی بگم؟

ابر مهربان بلافاصله می گویید :چرا، برای چی؟مگه ما به تو بدی کردیم؟برای چی ناراحت هستی؟

ابر خواب آلود خمیازه ای می کشد و سرش را از بالشت بلند می کند و می گوید :حتما خوابش میاد آره حتما خوابش میاد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۲۷
حسین صادقی
سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۵۲ ق.ظ

شعر کلاسیک زیبا

من پُرم از خاطرات و قصه‌های کودکی
این که روباهی چگونه می‌فریبد زاغکی!

قصّه‌ی افتادنِ دندانِ شیری از هُما
لاک‌پشت و تکّه چوب و فکرهای اُردکی!

قصّه‌ی گاو حسن، دارا و سارا و امین
روزِ بارانی، کتابِ خیسِ کُبری طِفلکی!

تیله‌بازی در حیاط و کوچه و فرشِ اتاق!
بر سرِ کبریت و سکه، یا که درب تَشتکی!

چای والفجر و سماور نفتیِ کُنجِ اتاق
مادرم هرگز نیاورد استکان بی‌نعلبکی!

داستانِ نوک طلا با مخمل و مادربزرگ!
در دهی زیبا که زخمی گشته بچه لک‌لکی!

هاچ زنبور عَسل، نِل در فراق مادرش!
یادِ دوران اوشین و نقطه‌های برفکی!

هشت سال از دوره‌ی شیرین امّا تلخِ ما
پر ز آژیرِ خطر با حمله‌های موشکی!

تا کجاها می‌برد این خاطره امشب مرا
کاش می‌رفتم به آن دورانِ خوبم، دزدکی!

یاد آن دوره همیشه با من و در قلبٍ من
من به یاد و خاطراتت زنده‌ام، ای کودکی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۶ ، ۰۸:۵۲
حسین صادقی
سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۴۸ ق.ظ

داستان شیر و سگ

داستان زیبا

سگی نزد شیری آمد و  گفت:

بامن کشتی بگیر!!!!

شیر سر باز زد.!

سگ گفت:

نزد تمام سگان خواهم گفت: شیر از مقابله با من می هراسد!

شیر گفت:

سرزنش سگان را خوشتر دارم از اینکه شیران مرا شماتت کنند که با سگی کشتی گرفته ام.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۶ ، ۰۸:۴۸
حسین صادقی

آیا شهیدان نیروی دریایی از شهیدان نیروی زمینی برترند و حق الناس نیز از آنان برداشته می‌شود؟
پرسش
آیا حقیقت دارد که؛ کسی که در دریا (آب) شهید شده باشد خداوند علاوه بر حق الله، از حق الناس آن شخص نیز می‌گذرد؟
پاسخ اجمالی
شهیدان به عنوان افرادی که جان خود را در راه خداوند فدا کرده‌اند، دارای قرب و منزلت بسیار بالایی بوده و خداوند امتیازات بسیاری را به آنها داده است. البته شهدا به اندازه ایمان، تقوا و شایستگی‌شان دارای مراتب مختلفی هستند که سبب برتری برخی از آنان بر برخی دیگر می‌شود. با این حال از مضمون یکی از روایات شیعی – البته با سندی نه چندان معتبر – می‌توان برداشت کرد که شهید دریا از شهید خشکی برتر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۱۴:۱۶
حسین صادقی
چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۲۶ ق.ظ

انسان

مردم شهری که همه در آن می لنگند
به کسی که راست راه می رود می خندند
در واقع انسان عادت دارد
چیزی را که نمی فهمد مسخره کند



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۲۶
حسین صادقی
دوشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۴۴ ق.ظ

حدیث زیبا


 
امام علی علیه السلام :
المُنصِفُ کَثیرُ الأَولِیاءِ وَ الأَوِدّاءِ؛
شخص با انصاف، یاران و دوستان بسیارى دارد.
غرر الحکم، ح2116



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۴۴
حسین صادقی
يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۲۹ ب.ظ

نرود میخ اهنی درسنگ

کسی که طعم زبان عسل نمی فهمد
توهرچه هم بخوانی غزل ؛ نمی فهمد
حکایت نرود میخ اهنی درسنگ ؛
مخوان که سنگ ضرب المثل نمی فهمد
حدیث عاشقی به پایان نمی رسد اما...
دریغ ودرد که این را اجل نمی فهمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۲۹
حسین صادقی
دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۴۸ ق.ظ

شَرُّ الْکَسْبِ کَسْبُ الرِّبا

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

شَرُّ الْکَسْبِ کَسْبُ الرِّبا.

بـدتـرین درآمــدهـا، درآمدى است که از راه ربا به دست آید.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۸
حسین صادقی
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ

قلب مؤمن عرش خدا

در محضر علامه جوادی آملی:

وقتی طلحه و زبیر بصره را فتح کردند و دَرِ بیت المال را گشودند، با دیدن طلا و نقره گفتند: به هدف رسیدیم، زیرا برای سیم و زر می ‏جنگیدیم! ولی هنگامی که حضرت علی (علیه‌السلام) قیام کرده، سپاهیان آنان را متفرق کرد و وارد بصره شد، دَرِ بیت المال را باز کرده، خطاب به تلّی از طلاها و نقره‏ ها فرمود: «یا صَفراء یا بَیضاء غُرّی غَیری»؛ ای زردها (طلاها) و ای سفیدها (نقره‏ها) دیگری را بفریبید.
سائلی از حضرت علی (علیه‌السلام) تقاضای کمک کرده، عرض کرد: من مستمند و مدیون هستم، آن حضرت (علیه‌السلام) به نماینده خود فرمود: «أعطِه ألفاً»؛ هزار واحد به او بده، نماینده پرسید: هزار مثقال طلا بدهم یا نقره؟ فرمود: «کِلاهما عندی حَجَران أعطه أنْفَعُهُما بِحاله»؛ هر دو نزد من سنگ است، طلا سنگ زرد و نقره سنگ سفید، همان را که به حال او نافع‏ تر است به او بده. این مکتب حق است، مگر طلا و نقره جز سنگ چیز دیگری است؟ مگر انسان همان نیست که باید در سیر الی الله باشد و می‏ تواند فوق آسمان‏ها و زمین را طی کند؟



 مگر قلب مؤمن عرش خدا نیست؛ «قَلْبُ المؤمن عرش الرحمن»، مگر انسان مخاطب خدا و عصاره عالم نیست؟ مگر نمی‏ تواند همراه علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) به مقامی نایل شود که فرشته‏ ها مقدم او را گرامی بدارند؟
این‏ها مقام انسانیت و نتیجه حکمت عملی است، فرشته‏ ها در هنگام مرگ به استقبال انسان کریم و حکیم رفته، به او سلام می‏ کنند و می‏ گویند: (سَلامٌ علیکم طِبْتُم فَادخُلُوها خالدین) .
بدا به حال کسی که آن مقام رفیع را به سنگ زرد یا سفید بفروشد. آری! بیانات امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) است که جان را پرورش داده و آن را به مقاماتی برتر از مقام فرشته اوج می‏ دهد.

منبع: شمیم ولایت - اثر گرانسنگ حضرت علامه جوادی آملی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۰۰
حسین صادقی
يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۲۵ ب.ظ

قیصر امین پور، من از عهد آدم تو را دوست دارم

قیصر امین پور ، من از عهد آدم تو را دوست دارم

 
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تـــــو را دوست دارم
نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !
من ای حس مبهــــم تــــو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیــــا تا صدا از دل سنگ خیــــزد
بگوییم با هم : تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همـــآواز با ما :
تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم
(قیصر امین پور)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۲۵
حسین صادقی